ادبی

ساخت وبلاگ

نمی دانم چه شده.احساس میکنم مدتی است که موتور ماشین زندگی من آب روغن قاطی کرده.به هر مکانیکی میبرم تا تعمیرش کند،از تعمیرش عاجز مانده است.گویا این زندگی با این همه مشکلاتش زده به سیم آخر و همه ی سیستم برق ماشین زندگی ام را خراب کرده.دیگر من هم نیرویی ندارم تا بتواتم درستش کنم.آخر،ولتاژ اعصاب من هم زده بالا.کسی میخواهم تا بتوانم زندگی ام را به بهایی اندک به او بفروشم تا بتوانم در اسرع وقت جهت یک زندگی صفر کیلومتر به طور لیزینگی در شرکتهای معتبر جهانی ثبت نام کنم.اشکالی ندارد که بهایش سنگین باشد به هر قیمت اقساط چنین زندگی صفرکیلومتری را پرداخت خواهم نمود.مسعود حکیمان.تیرداد

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 8 مرداد 1394 ساعت: 2:08

نمیدانم خدا کی به وجود آمده و از کجا آمده ولی وقتی من چشم به جهان گذاشتم،او بود و در سر جایش هم بود. میدانم وقتی هم من چشم از دنیا ببندم او هنوز در این دنیا هست و پیش بقیه می ماند و تنهایشان نمیگذارد.جالب است که همانطور که در این دنیا هست و با بقیه می ماند باز هم با من به جهان دیگر می آید و مرا به آغوش گرم خود میفشارد و تنهایم نمیگذارد.عجب موجود عجیبی است این خدا!!!!مسعود حکیمان.تیرداد ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 1 مرداد 1394 ساعت: 2:34

گمان نکنم جهنم خیلی جای بدی باشد.چون رییس و مدیرش خداست.مگر میشود جای خیلی بد را فرد خیلی بارحم و مهربانی اداره کند.یا اینکه جهنم جای بدی هست خدا آن را اداره نمیکند جهنم را برای اداره نمودن هبه میکند به کسی دیگر.خلاصه اداره چنین جای بدین وحشتناکی با روحیه ای که از خدا سراغ دارم مطابقت نمیکند.مسعود حکیمان"تیرداد" ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 144 تاريخ : چهارشنبه 31 تير 1394 ساعت: 0:53

به نام یگانه دوستی که منشا تمام دوستیهاست.چرا که آرمان«۱»و هدف از زندگی رسیدن به اوست.انتخاب دوست مهارت خاصی میخواهد و وقتی کسی دوستی را برای خود انتخاب کرد،همیشه باید با او آشتی«۲»باشد.پیامبر ما دوست تمام امتش می باشد و به همین خاطر باید خود را احمدپور«۳»بنامیم.به امید«۴»آنکه خداوند از ما دوستی با پیامبرش را قبول نماید.در انتخاب دوست باید دقت کرد.چرا که دوست خوب،امیر«۵»و تاج سر است و اوست که امین«۶» و مورد اعتماد دوستش می باشد.یکی از ویژگیهای دوستخوب این است که چون ایوب«۷»صبر فراوانی داشته باشد و زودهنگام با دوستش قطع رابطه نکند.در شرایطی می بایست با دوست خود بااحترام«۸» خاصی صحبت و همنشینی کرد که او نیز با شوکت فراوانی خاطره ما را در ذهن نگه دارد و با عقیده«۹»قوی از انتخاب دوست خود مایوس نباشد.کلا هر دوستی میکوشد بامغز«۱۰»باشد.یعنی اینکه عقل خود را فهم راه دوستی قرار دهد.چرا که روزی آرزو دارد با بخششی«۱۱»فراوان به دوستش کمک کند و خود را در جامعه معروف و بهنام«۱۲»نماید.اینجاست که چنین دوستانی را زوالی نیست و همشون بیزوال«۱۳»هستند.دوست از احساسی شگرف برخوردار است.چرا که مثل گل پونه«۱۳»با دوستش برخورد میکند یعنی خیلی احساساتی است.چنین رفیقی میبایست در کنار حس دوستانه متدین به اصول اخلاقی باشد و خود را تدین«۱۴»بداند.و در این راه با خداوند منان از همچنان توکلی«۱۵»برخوردار باشد که چشم دشمنان کور شود.لذا چنین دوستی باید تیزچشم«۱۶»باشد.پایبندی به چنین اصولی،توفیق«۱۷»از طرف خدا میخواهد.رفیق خوب کسی است که جامی«۱۸»از محبت را به دوستش هدیه دهد تا دوستش به این واسطه جلیل«۱۹»و بزرگوار گردد.چنین انسان جلیلی«۲۰»لیاقت دوستی دارد.خوب است که دوستان بدانند در راه ادامه دوستی همچون اصحاب حسینی«۲۱» باید رفتار کرد.یعنی ته خط شهادت و مردن را با دوست آرزو کند.چرا که حکیمان«۲۲»گفته اند:دوست آن است که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی.چنین حکیمی«۲۳»چنین شعری سروده است گزافه نگفته است.چرا که عنوان کرده که دوست زمانی میتواند دست دوست خود را بگیرد که حمید««۲۴»باشد.یعنی ستایشگر پروردگار مهربان.بیاییم بذر دوستی را در دلمان بکاریم و خودمان را به این خاطر خاکشور«۲۵»بنامیم.مبادا در راه دوستی چراغ خاموشی«۲۶» باشیم.چرا که یکی از فضایل دوستان این است که از نعمتهای خدادادی«۲۷»برخوردار گردیم و دوست را چراغ دل قرار دهیم.دوست باید خطابی«۲۸»باشد برای دوست خود.یعنی یک دوست میتواند دوست خود را خطاب داده و با او همدلی کند.و باهم خواننده«۲۹»سرود عشق و زندگی گردند.در این بین باید هر دوستی راهنما«۳۰»داشته باشد تا در راه دوستیبه خطا نرفته و رضایی«۳۱»و برکتی در آن باشد.اینجاست که خشنودی خدادر گو رضوانی«۳۲»است که قول آن را به بنده اش که ما دوستان باشیم داده است.دوست باید همچون ماه رمضانی«۳۳»که گذشت و خواهد آمد،مایه خیر و برکت برای دوستش باشد و خود را در این راه سر و سامان«۳۴»دهد.در راه دوستی باید سرباز بود و به خود لقب سربوزی«۳۵»دهیم.همچون سلمان«۳۶»فارسی که در کنار دوست گرانبهایش یعنی پیامبر به اسلام سر و سامان داد.میدانیم اگر دوست از خدا چیزی بخواهدکه به دوستش برسد.خداوند،یگانه سمیعی«۳۷»است که میشنود.در انتخاب دوست باید خصلت شاهین«۳۸»داشت یعنی باید تیز بود که بتوان درست را از نادرست تشخیص داد.دوست صبور«۳۹»کسی است که در کار خود صلاحی«۴۰»بداند.به مانند همان عثمانی«۴۱»که یار مسلمین و امیرالمومنین علی(ع)بود.او یکی از مردم عرب«۴۲»بود که در کنار عزیز«۴۳»اسلامیعنی پیامبر(ص)زمانه ساز و عصار«۴۴»بود.گذشتگان به ما درس میدهند که باید همچون علی(ع)بوده و خود را علیزاده«۴۵»بنامیم.یعنی کسی که در راه دوستی،زاده و پیرو علی(ع)است.همچون پیامبر قاسمی«۴۶»که به خدا قسم خورده بود تا امت خود را دوست خود بگیرد باید برخورد کرد.و در راه اسلام،قانعی«۴۷»بود که قناعت پیش روی خود داشت.این است که از گذشتگان باید درس گرفت و همچون شیرین و فرهاد«۴۸»باید خود را فدای عشق کرد.و در این راه فدایی«۴۹»بود.تداوم دوستی شرطش این است که کاوه«۵۰»یعنی رویین تن باشیم.و نهایت حسن رفتار را از خود نشان داده و خود را محسن«۵۱»بنامیم و با دعای اینکه خدایا عاقبت همه خصوصا دمستان را محمود«۵۲»گردان،به محرابی«۵۳»پناه ببریم که یگانه دوست یعنی خداوند راه را بر ما نشان داده است.خدا را شاکریم که خداپرست هستیم و بدین گونه خود را محمدپرست«۵۴»مینامیم.(توجه:محمدپرست یعنی خدا پرست.حرف سوم محمد یعنی«م»کسره دارد نه فتحه و در این صورت محمد یعنی خدا و منظور حضرت محمد نیست.این خداست که مورد پرستش قرار میگیرد نه حضرت محمد.اگر به این گفته شک دارید به فرهنگ لغت مراجعه کنید)باید در راه دوستی و در خوبیها مسبوق«۵۵»بود و نسبت به محبت از هم سبقت گرفت و مطیع«۵۶»فرمان دوست باشیم.چرا که خداوند معین«۵۷»یاریگر همه دوستان است که انسانهای مومن«۵۸»خود را دوست دارد.در مقیاسی«۵۸»عظیم مسیر دوستی مسیر طولانی است.به همین خاطر باید آرزو کرد که منصور«۵۹»یعنی پیروز باشیم و ناصری«۶۰»چون خدا ما را پیروز گرداند.نانی«۶۱»از دست دوست گرفتن بهتر است از اینکه جام طلایی از دشمن گرفتن.و همین باید برای ما نویدی«۶۲»روشن بخش باشد.دوستی ما همچون یوسفی«۶۳»است که در قصر پادشاهی و زندان با همه دوست شد.پس ببالیم به دوستیمان.حال بگویید مرا به دوستی با خود برمیگزینید؟مسعود حکیمان.تیرداد      این متنو تقدیم میکنم به تمام جوانان خواف خصوصا گروه خواف موزیک در شبکه اجتماعی واتساپ به مدیریت آقای محسن مقیاسی خواننده خوب نسل جوان ایران

توجه:کلماتی که شماره گذاری شده است،نام خانوادگی دوستان گروه خواف موزیک می باشد که به ترتیب حروف الفبا آمده است.

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 195 تاريخ : دوشنبه 29 تير 1394 ساعت: 4:57

روزی میرسد که عکسمو بگیری دستت و زل بزنی به عکسم.من اون موقع از داخل قاب شیشه ای به تو زل میزنم.تو با من نجوا میکنی و گریه میکنی و من فقط به تو زل میزنم.تو با عکسم حرف میزنی و من زبانم بسته است و تنها به تو زل میزنم.تو با هر نگاهت با هر نجوایت و با هر گریه ات نفس میکشی و من تنها بدون تنفس به تو زل میزنم.تو عکس مرا در آغوش میگیری ولی من بازبه آغوشت زل میزنم.تو عکسم را میذاری داخل صندوغچه خاطراتت و من در ثانیه های آخر هم به تو زل میزنم.آن روز دیگر من نیستم...پس تا دیر نشده بیا تا قدر همدگر بدانیم.نوشته مسعود حکیمان«تیرداد»

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 29 تير 1394 ساعت: 4:40

تا حالا حتما چیزی به اسم میکس رو شنیده و یا با آن سروکار داشته این.یعنی برش عکس و یا چیز دیگر از محل اصلی آن و انتقال آن به محلی غیر از واقع.معمولا جهت اغراق نمایی در امری از این شیوه استفاده میشه.جالبه بدونین حتی خدا از این شیوه استفاده کرده.آنجایی که عکس (جسم)ما رو تو این دنیا میکس کرده که واقعا جایگاه ما اینجا نیست و روحمان متعلق به جهانی دیگره.مسعود حکیمان.تیرداد

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 29 تير 1394 ساعت: 4:36

روایت است روزی مردی داشت به کاروانسرایی میرفت.در راه دزدی به او رسید.مرد به دزد گفت که همین کیسه طلایم بگیر تا از از کاروانسرا بیایم بیرون.مرد ساعت ها و حتی یک شبانه روز بیرون نیامد.دزد هم منتظرش بود تا اینکه مرد بیرون آمد.دزد به او گفت مردک تو امروز مرا از کار و روزگارم انداختی.مرد به وی گفت مگه تو دزد نیستی؟و او گفت آری من دزدم.مرد گفت پس چرا مالم را با خودت نبردی؟و دزدی نکردی؟دزد گفت اگر هنگام دزدی به من برمی خوردی حتما همین کار را میکردم.ولی تو مالت را به رسم امانت به دستم دادی و در رسم جوانمردی من نبود تا مالت را می دزدیدم

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 29 تير 1394 ساعت: 4:34

قشنگ ترین حس دنیا اینه که بتونی با ساز دنیا به راحتی بسازی.هر چی بهت سخت گرفت تو آسون بگیری و هر جور اون بهت آسون گرفت بدونی باهات دشمنه و تو سخت بگیری.به قول معروف با ساز دنیا باید طوری برقصی که ریتم دنیا به هم نخوره.در کل دنیا دوست داره و خوشش میاد که باهات سر به سر بذاره.خوب اونم«دنیا»طفلکی نیاز به تفریح داره و از ما اسباب بازیهای بهتری هم نمیتونه گیر بیاره.مسعود حکیمان«تیرداد»

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 29 تير 1394 ساعت: 4:32

کلاه قرمزی عروسک بود،خلاصه یک پسر خاله داشت که هیچ وقت تنهاش نذاره .تازه براش نون میخرید،نفت میخرید،همه کاراشو انجام میداد،شریک غم و شادیش بود،اونوقت ما آدمیم و این همه تنها.«تیرداد»

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 29 تير 1394 ساعت: 4:31

پیامبران در رسالتشان،عارفان در عرفانشان،ادیبان در ادبشان،طبیبان در طبابتشان،شعرا در شعر و شعورشان،اندیشمندان در اندیشه شان،دانشمندان در دانششان و قضات در قضاوتشان تا کنون فرمول فرار از مرگ را کشف نکرده اند،چرا که فرار از مرگ فرمول ندارد.فرمول مرگ خود مرگ است،هر کس که باشی باید بمیری.مسعود حکیمان«تیرداد»

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود حکیمان رودی tirdad1362 بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 29 تير 1394 ساعت: 4:30